سلام
چهارده سال هم نداره، یادمه دو سه سال پیش مادرش از دستش عاصی شده بود بس که گوشی دستش بود! یا پای فیلم!
به قول خودش، اون موقع اعصاب نداشتم، اگر فیلمی خوب نبود سی دیش رو میشدم و نمیگذاشتم ببینند! اون موقع سنشونم طوری نبود بشینم براشون تحلیل کنم
حالا اما بزرگ شدن، ش که یکی دو سال با هم فرق دارن، میشینند فیلم میبینند و بعد طرح مسئله میکنند و جواب میگیرند، فیلمهایی مثل فیلم روح!
همیشه بچهی کم حرفی بود، اما امشب مادرش وادارش کرد یه کم از صحبتهای آقای رائفی پور رو برامون بگه! جالبه مادرش هم گوش داده بود اما میگفت پسرم تقریبا این دورهی صحبتاش رو حقظه بس که شنیده!
خواستم بگم شبیه طلبهها شدی. اما پدرش که طلبه نیست، از صد تا طلبه متدینتره! یعنی مادر و پدر عین همن!
یادمه چند سال پیش یه طلبه رو دعوت کرده بودن خونهشون، هر هفته میاومد برای خودشون و بچهها حرف میزد! نمی دونم الانم ادامه میدن یا نه.
جالبتر از اینا مادر خانمه هستش. یک زن تبریزی غیووور! متعصب، حزب اللهی، اهل علم، جسووور! صد تا مرد رو حریفه ماشاء الله.
بیش از شصت سال سنشونه! اما تازگی شروع کردن زبان ترکی استانبولی یاد بگیرن. چرا؟
چون از گروه مهدویت شنیدن تو این مملکت حزب اللهیای که این زبان رو بلد باشه خیلی کم داریم. حالا چون خودشون ترک زبان هستن، رفتن معلم خصوصی گرفتن که این زبان رو یاد بگیرن و خدمت کنند به آقا امام زمان علیه السلام.
هر موقع پیش این خانوادهی بزرگوار هستیم، حرفامون معمولا یه جورایی حول وحوش دین و اعتقادات هست، حتی مباحث ی که رد و بدل میشه!
البته باچاشنی بانمک کل کل مادر زن و داماد! یک ترک متعصب تبریزی با یک مشهدی، یا به قول خودشون اهل تربت!
خدا بر توفیقاتشون بیافزاید. خلاصه که از همنشینی باهاشون، هم کلی حرف حساب ازشون یاد میگیریم و هم کلی شرمنده میشیم که ببین اینا طلبه نیستن و چه بسیاااار در دینداریشون، از ماها جلوترن!
+ تا یاد نگیرم مثل آدمیزاد تو روز وسر حوصله بنویسم، اوضاع همینقدر خراب خواهد بود :||||
درباره این سایت